خشنه تزه اهورامزدا
سلسله‌ی ساسانی : پادشاهی بهرام دوم ساسانی

• بهرام دوم پسر بهرام اول بود که پس از او به قدرت رسید. وی پیش از رسیدن به قدرت در زمان شاهی پدرش، فرمانروای سیستان بود و لقب سکانشاه داشت. بهرام دوم نخستین شاه ساسانی بود که دستور داد بر روی سکه‌ها و نیز سنگ نوشته‌هایش فرتور خانواده‌اش را حک کنند.

«مانی» در زمان پادشاهی او کشته شد و در زمان همین شاه کرتیر که دشمن مانی بود به بالاترین جایگاهها رسید.
در زمان بهرام دوم، «کرتیر - موبدان موبد» به مقام والایی دست یافت و توانست ضربات قاطعی به پیروان مذاهب دیگر وارد آورد، و دین زرتشت را استحکام فراوان ببخشد. به کرتیر اجازه داده شد تا درباره خدمات خود کتیبه هایی در جایی که پیشتر ، تنها جایگاه کتیبه ها و نقشهای شاهی بود، پدید آورد.

بهرام دوم بعد از پدر پادشاه شد. ابتدا ستمگر و خونریز بود و چون تلاشی برای خلع او صورت گرفت، به اندرز موبدی، رفتار خود را نیز تغییر داد. از کارهای او مطیع کردن سکاهای سیستان و افغانستان بود که به تحریک و همدستی برادرش هرمزد فرمانروای خراسان طغیان کرده بودند.

در زمان بهرام دوم «کاروس» امپراتور روم در اجرای نقشهٔ «ارلین» به مرزهای شمالی ایران تاخت و با سرمت‌ها جنگید و بین‌النهرین و حتی تیسفون را نیز گرفت. وقتی بهرام فرستادگانی را برای مذاکره درباره صلح به نزد او فرستاد. فرستادگان با پیرمردی روبرو شدند که بر روی زمین نشسته بود و غذایی مرکب از گوشت خوک، نمک سود و خشک شده و چند دانه نخود سفت می‌خورد. و این همان کاروس بود که فقط به جبه ارغوانی که بر تن داشت شناخته می‌شد، که امپراطور است.

کاروس بدون اینکه فرصتی برای تعارفات معمول باقی بگذارد، کلاه خود را از سر بی موی خویش برداشت و قسم خورد که اگر شاه ایران سر تعظیم فرود نیاورد، ایران را چنان عاری از درخت و آبادی خواهد کرد که سر او عاری از مو است.
او به قول خود عمل کرد و در همه جا مقاومت ایرانیان را در هم شکست تا به تیسفون رسید. اما رعد و برق شدیدی در گرفت و امپراطور روم را در خیمه‌اش مرده یافتند. او ظاهرا گرفتار برق زدگی شده بود. 
سربازان رومی مرگ او را نشانه خشم خدایان دانستند و عقب نشستند و ایران زمین با این معجزه شگفت انگیز از شر امپراطور جاه طلبی چون کاروس نجات یافت.

مدت پادشاهی بهرام دوم حدود 17 سال از سال 276 میلادی تا 293 میلادی بود. 
صاحب «مجمع التواریخ و القصص» درباره علت مرگ بهرام دوم می نویسد :
پادشاهی شکار دوست بود و هم اندر شکار گاه و از آشفتن باد، چوب سراپرده بر سرش افتاد و بمرد. البته ممکن است نقش بزرگان مخالف در سستی چوبهای سراپرده اندک نبوده باشد.