داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها «آرتابرزن» بود که از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کوروش بود، به جانشینی برگزید. خشایارشا از نبشتهای در تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، میگوید :
« پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود. پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد. داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه (تخت) پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدا بود. »
خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر (شاید هم هماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود.
خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، «هخامنش» را به جای « فرداد» که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت.
خشایارشا برای دیدار از کشورهای شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنیها راهی آسیای کوچک شد. داستان آمدن خشایارشا به آتن را داستان پردازان یونانی برای بزرگ کردن یونان چنان نوشتهاند که گویا خشایارشا دست به لشكركشی بزرگی زده است.
واقعیت آن است که خشایارشا که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار نفری جاویدان بود. خشایارشا در بازدید از کشورهای آسیای کهتر شمار اندکی از سربازان پادگانهای این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکه هنگامی که به اروپا پا گذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنیها بزرگ مینموده است هر چند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند، حال آنکه بیشتر کشورهای یونانی فرمانبرداری خود را از شاه بزرگ ایران اعلام كرده بودند.
پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی (480 پیش از میلاد مسیح) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانی میکرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که میتوانست با نیروی دریایی ایران به جنگ بپردازد.
خشایارشا بدون برخورد با پایداری به سوی آتن در یونان پیش رفت تا به تنگه ترموپیل رسید که در آنجا به جهت تنگی بیش از اندازه، یونانی ها (اسپارتیها به فرماندهی شاهشان لئونیداس) راه را بر ارتش ایران بستند. سواران ارتش به شناسایی منطقه پرداخته، میانبری که از پشت تنگه در میآمد را یافتند.
پس از آن بسیاری از یونانیان از ترموپیل گریختند و تنها اسپارتیان در تنگه ماندند و همه در جنگ کشته شدند. پس از گذر از ترموپیل راه آتن به روی ارتش ایران باز شد، هنگامی که خشایار شاه از مقدونیه به آتن درآمد بسیاری از مردم آن، از شهر کوچ کرده بودند گروهی بر این باورند که خشایارشاه در آتن به تلافی آتش سوزی سارد بخشی از شهر را آتش زد. در مورد این کار خشایارشا نمیتوان حقیقت را به درستی فهمید. چراکه نمی توان حقیقت را از ژرفای نوشتههای یونانیان بدست آورد.
آنچه میتوان گفت این است که آتنیها که نمی توانستند در خشکی به برابر ارتش ایران درآیند، با نیروی دریایی ایران در نزدیکی سالامین، که از روی تنگی نیروی ایران نمی توانست کشتی های بسیاری را به جنگ درآورد درگیر شدند. چون این برخورد نتیجه ای در برنداشت، تیمیستوکل رهبر آتن به همراه گروهی به نزد خشایارشا رفتند، که در طی آن توانستند که خودمختاری آتن را بدست آورند. خشایار شاه پس از آن به آسیا بازگشت. تیمستوکل تا پایان شاهنشاهی خشایار شاه رهبر آتن بود ولی پس از آن مردم بر او شوریدند و وی از راه مقدونیه به دربار ایران پناه برد.
دیون خرسوستومس نوشته است :
«خشایارشا در لشکرکشی به یونان در ترموپیل بر اسپارتیان پیروز گشت و شاه لئونیداس را در آنجا بکشت. سپس آتن را ویران کرد ... پس از این پیروزیها برای یونانیان باج گذارد و راه آسیا را در پیش گرفت. " در فهرست سرزمینی نبشتهی دیوها که به زمانی پس از نبرد یونان تعلق دارد، نام یونانیهای نزدیک دریا (کوچ نشینان یونانی آسیای کوچک)، یونانی های فرای دریا (یونانی های سرزمین اصلی) و اسکودرا (مقدونیه و تراکیا) آمده است.»
نوشته ای از توسیدید یادآور می شود که :
«سرپرستی نیروهای اسپارت و آتن و همگنانشان پس از بازگشت خشایار شاه به آسیا به دست یک کارگزار یونانی به نام پاوسانیاس بود که جامهی ارتش ایران را میپوشید و زیر دست افسر ایرانی به نام ارتاباذ کار میکرد.»
خشایارشا پس از بیست سال سلطنت، توسط یک خواجه به نام میترا یا اسپنت میترا و رئیس گارد سلطنتی به نام اردوان که با یکدیگر همدست شده بودند، در خوابگاه خویش کشته شد و در نقش رستم به خاك سپرده شد.
سپس اردوان پسر بزرگ خشایارشا بنام داریوش را به قتل رساند و چون پسر دوم پادشاه، ویشتاسپ که والی باکتریه بود، نیز از پایتخت دور بود، اردوان چند ماه سمت نیابت سلطنت داشت.
او بطور موقت، اردشیر، پسر سوم خشایارشا را بر تخت نشاند و خودش از طریق پسران خویش قصد داشت به هنگام فرصت وی را نیز از میان بردارد، اما اردشیر از این توطئه آگاهی یافت و در دفع او پیشدستی کرد. در طی یک زد و خورد داخلی که در چهار دیوار حرمخانه در گرفت، اردشیر، اردوان و پسرانش را کشت و خود را شاهنشاه پارس خواند.
« استفاده از مطالب این سایت، با ذکر نام سایت، بلامانع میباشد »