کمبوجیه برای حمله بر مصر چهار سال ار پارس دور بود. و در این مدت اتفاقات زیادی در پارس روی داد. با رسیدن خبر درگذشت کمبوجیه به پارس و به حکومت رسیدن گئومات مغ, لحظهای تعیین کننده برای داریوش, دیگر شاهزادهی هخامنشی فرا رسید.
داریوش با مقام نیزه داری, کمبوجیه را در لشکر کشی به مصر همراهی میکرد. او با این فکر که دیگر مردی از وارثان کوروش بزرگ باقی نمانده است, تصمیم گرفت که به تخت سلطنت بنشیند.
او برای این کار میبایست ابتدا بر گئومات که در پارس بر تخت اورنگ نشسته بود و بین مردم هوادارن بسیاری یافته بود، غلبه کند.
لازم به ذکر است که بردیا فرزند کمبوجیه دوم بود که پس از مرگ او گئومات مغ به علت شباهت زیاد به بردیا، خود را به جای او شاهنشاه معرفی کرده بود و ساتراپ نشینهای دیگر دولت هخامنشی نیز از آنجایی که کئومات مالیات سه سال را بخشیده و خدمت اجباری در سپاه را حذف کرده بود، سروری او را پذیرفته بودند.
گئومات از کرمان شورش خود را آغاز کرد. کرمان به خاطر همسایگیاش با سرزمین اصلی پارس و نیز به سبب داشتن ثروت زیاد ( دارا بودن معادن طلا، نقره و مس ) بسیار مناسب بود.
گئومات از کرمان به نزدیکی پاسارگاد ( پایتخت کوروش هخامنشی ) رفت. جالب است بدانید گئومات مستقیما به پارس نرفت، زیرا میترسید که در دربار عدهی زیادی بفهمند که او بردیای واقعی نیست.
بعد از مدتی داریوش با شش یار خود (گروه هفت تنان) در شهر پاسارگاد بر گئومات غلبه کرد و گئومات را به قتل رساند. با این همه داریوش تا رسیدن به سلطنت راه زیادی داشت. از یک طرف شورشهای داخلی و از طرف دیگر مطیع ساختن سرزمینهای تحت قلمرو ایران، تا اینکه بر شورشهای داخلی نیز غلبه کرد و خود را رسما شاهنشاه ایران نامید.
داريوش منتسب به يکی از خاندانهای فرعی سلسله هخامنشی است، جد داريوش (ارشام) که در آن زمان زنده بود، عنوان پادشاهی داشت و پدر داريوش (ويشتاسب) در پارت از حکام بود. کمتر پادشاهی در بدو جلوس به تخت شاهی مانند داريوش با مشکلات زياد و طاقت فرسا روبرو بوده است. زيرا بعلت غيبت طولانی کمبوجيه از ايران که مدت چهار سال به طول انجاميد و اخباری که در غياب او منتشر میشد، به تخت نشستن برديای دروغين و کارهای او که در مدت هفت ماه برای جلب توجه مردمان ايالات کرده بود، در نتيجه از نفوذ حکام مرکزی، در ممالکی که تازه جزو ايران شده بودند کاست و حس استقلال طلبی آنها را تحريک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد بر آمده بودند که از ايران جدا شوند.
داریوش پس از فرو نشاندن شورشهای درونی و سرکوبی شورشیان، دستگاههای کشوری و دیوانی منظمی درست کرد که براساس آن همهٔ کشورها و استانهای پیرو شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از دیدگاه سازمان اداری هماهنگ باشند.
در آن زمان داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ پ.م، ایرانیان از رود سند گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتیهایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پرثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود.
مهمترين وقايع سلطنت داريوش، شورش شهرهای يونانی در مقابل حکومت ايران است که منجر به جنگهايی گرديد. در لشکرکشی اول کاری از پيش نرفت. در لشکر کشی دوم، ايرانيان در ماراتن توفيقی بدست نياوردند. پيش از آنکه داريوش اقدام به جنگ سوم با یونان کند، شورشی در مصر روی داد و توجه داريوش به آن معطوف شد.
داريوش قبل از عزيمت به مصر خشايارشا را که از آتوسا دختر کوروش بود به وليعهدی انتخاب کرد و به تدارک لشکرکشی به مصر مشغول شد و پس از سرکوب شورش مصر دیگر نتوانست به یونان لشکر کشی کند زیرا در سال 486 ق. م بعد از 36 سال سلطنت درگذشت. در زمان او مرزهای سرزمینهای شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به درون اروپا و آفریقا میرسید.
داریوش این پیروزیها را در همه جا نتيجهی خواست اهورامزدا میداند، میگوید:
«هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... سرزمینهایی که شوریدند، دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آنها چنان که میخواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی، چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».
آرامگاه داریوش یکم در چهار هزار و پانصد متری پارسه، در نقش رستم است. بعد از داریوش يكم، خشایارشا اول جانشین وی شد و آرزوی داریوش را برای فتح یونان و گوشمالی آنها را به انجام رساند.
« استفاده از مطالب این سایت، با ذکر نام سایت، بلامانع میباشد »